یسری جانیسری جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
امیر یاسین جانامیر یاسین جان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

یسری ، دختر خوش قدم

یک روز تعطیل بهمراه دخترم

با تقدیر و تشکر  از تمامی بازدید کنندگان محترم؛ آنانکه همیشه همراهمان بوده و با نقطه نظراتشان مایه دلگرمیمان را فراهم می نمایند .   لطفا بر روی آدرس زیر کلیک نمایید   http://www.aparat.com/v/Cteqw     ...
22 دی 1392

حرفهای مشترک دو نسل متفاوت

  سلام یسری جان: امشب خوابم نمی بَرَد ، به هیچ چیز فکر نمی کنم جز تو ، لحظه ها را پس می زنم و به دنبال  دو گوش شنوا هستم تا کمی ازهوای بارانی دلم بگویم ، اما چه جایی بهتر از دفتر خاطرات تو می تواند قبرستان احساساتم باشد ؟! . قبرستان را به این خاطر گفتم که مطمئن نیستم روزی برسد که این خطهای کج و ماوج را بخوانی اینها را حسی بنام حس پدرانه ام می گوید ، همان احساسی که سرشار می شود از خواستن تو و تهی می گردد از نبودنت . دختر عزیزم ؛ اکنون که تن تبدارت رو به بهبودی گذاشته است و من تاب تحمل چشمانت را یافته ام ، می خواهم سکوتم را بشکنم . می خواهم خرد شوم تا بار دیگر شاهد آب شدنت نباشم ، برای من سخت است...
19 دی 1392

یادداشتی بر بیست و پنجم آذرماه

سلام یسری جان؛ نمی دانم کی و کجا این جملات تکه پاره را می خوانی و حتی نمی دانم آیا چند باره مرورشان خواهی یا کرد یا نه ، شاید هم دلنوشته هایم مثل چایی سرد شده ای که خورده نمی شود ، دور ریخته شوند ، که اعتقاد دارم که اگر چنین کنی جفا کرده ای . جفا نه تنها در حق من ، بلکه در حق مامانت ، شیما سادات . شاید این روزها متوجه نباشی و قدرت نقد کردن وقایع را نداشته باشی ، اما من با تمام وجودم لمس می کنم این ایامی را که برای من و برای تو زحمت می کشد . روزهایی که او صبح تا ظهر نقش پرستار را برای تو ایفا می کند و عصر تا شام نقش خانم خانه داری را که باید کارهای عقب افتاده اش را به سرانجام برساند برای من . او می خواهد غذایش باید ب...
24 آذر 1392
1